پله آخر نردبان
فایدههای بزرگ این قهرمان غایب، مال آدمهای بزرگ است.ما کوچکیم و او خیلی کم به درد کوچکها میخورد.برای ما، او همین امید کودکانه تقسیم پولهای توجیبی است.تساویهای ساده و اینکه دیگر خانههایمان امن میشود.به خاطر دزدها و گداها خوشحالیم که میآید. ما هیچوقت به خاطر گرههای کور حقیقت گریه نکردهایم که بفهمیم آمدنش به چه دردی میخورد.
اما آدمهای بزرگ خوشحالند که میآید.چون همه عمر از رشتههای ناتمام و رها، از خلأهایی که هیچکس بلد نبوده پرش کند، رنج بردهاند.میگویند راههای میانبر بلد است. میگویند این خیلی خوب است که قبل ازاینکه زمین در هم بپیچد و آسمان متلاشی شود، آدم در همین زمین یکبار همهی حقیقت هستی را میفهمد. قبل از اینکه دریاها شعله بکشند و کوهها پنبه بشوند، یکی به انسان میگوید بابا این بازی چی بود؟اینهمه سال چه خبر بود.حیف که ما از دغدغهی آنها چیزی سر در نمیآوریم. برای ما همین که میشود عریضههایمان را برایش بیندازیم توی چاه و منتظر بشویم مریضهایمان را شفا بدهد بس است.
توی این سالها که نبوده کلی زحمت کشیدیم و یک راه حل حسابی کشف کردیم: عادت. الان به هرچی شده و هرچی بشود عادت کردهایم. کلی رنج کشیدیم تا به این کشف رسیدیم. سر همین هم نمیفهمیم که چرا باید یکی بیاید و جهان را زیر و رو کند. تازه ماجرا روتین شده. برای رنجهای بشریت خودمان راه حل داریم. کانال را عوض میکنیم یا صدا را میبندیم و روی تصاویر صامت، حرفهای خودمان را میزنیم. ما الان به اینکه لقمه توی دهانمان باشد و مجری بگوید چند نفر در نوار اشغالی و غزه کشته شدهاند، عادت داریم. ما الان دیگر احساساتی نیستیم و مدال طلایی واقعگرایی را زدهاند روی سینهمان.
اما آدمهای بزرگ که فایدههای او را میدانند میگویند این "واقعیت"است که رفته غیبت کبری و اینکه ما بهش میگوییم "واقع"، کابوسی بیش نیست. خدا کند، خداکند یک روز پا شویم و هرچه چشم بمالیم و بزنیم توی صورتمان، این کابوس نباشد و او باشد.
خیلی مهم است که نردبان پلهی آخر دارد، نه؟
نفیسه مرشدزاده